امروز :
Skip to main content

🕌 #حضور_در_مساجد (45)| آیت‌الله مظفری، نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین با حضور در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) محله باغ‌نشاط، در نماز جماعت مغرب و عشاء شرکت کرد و پس از اقامه نماز، در جمع صمیمی نمازگزاران سخنرانی کرد.

آیت‌الله حسین مظفری در جمع نمازگزاران اظهار کرد: در روایات داریم که خدای متعال سه چیز را در سه چیز مخفی کرده است، نخست اینکه خداوند اولیاء خود را در بندگان مخفی کرده است، بسیاری از اولیای الهی ناشناخته هستند و وقتی مردم آن‌ها را می‌بینند احتمال نمی‌دهند که او از اولیای الهی باشد، اما خدای متعال همیشه در میان بندگانش اولیایی دارد که مردم آن‌ها را نمی‌شناسند، ولی باطن آن‌ها مانند دُرّ گران‌بهایی است که ارزش آن شناخته نشده است.

وی ادامه داد: مرحوم آیت‌الله دستغیب در کتاب انسان‌های شگفت نقل کرده یکی از ائمه جماعات شیراز یک روز پس از اینکه جهت اقامه نماز جماعت وارد مسجد شد، دید پیرمرد ناشناسی با لباس اهالی روستا در مسجد حضور دارد و در صف اول ایستاده است، بقیه به این پیرمرد چپ‌چپ نگاه کردند اما چیزی نگفتند، در میان نماز دیدند این فرد ناشناس نمازش را فرادی کرد و شروع به خوردن نان و پنیر کرد.

امام جمعه قزوین عنوان کرد: مسجدی‌ها به محض اینکه سلام نماز را خواندند، شروع به دعوا با این فرد ناشناس کردند، او هم توجهی نکرد و به خوردنش ادامه داد، امام جماعت وقتی سروصدا را دید، علت را جویا شد، گفتند این اتفاق افتاده است، امام جماعت از او پرسید پدرجان چرا این کار را کردید؟ پیرمرد همان‌طور که نان و پنیرش را می‌خورد گفت در گوشتان بگویم یا در جمع بگویم؟

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین بیان کرد: امام جماعت گفت در جمع بگو، پیرمرد گفت من داشتم از اینجا می‌گذشتم، دیدم وقت نماز است، با خودم گفتم به مسجد بیایم و نمازم را به جماعت بخوانم، و چون مستحب است نزدیک‌تر به امام جماعت بایستی، من هم در صف اول ایستادم، وسط نماز دیدم شما به فکر فرو رفتی و با خودت گفتی من پیر شده‌ام و رفت‌وآمد برایم سخت است، کاش چهارپا داشتم و با آن رفت‌وآمد می‌کردم، باید به میدان بروم و یک چهارپا تهیه کنم، بعد سراغ میدان رفتید و من هم دیگر تحمل نکردم و نمازم را فرادی خواندم.

وی خاطرنشان کرد: امام جماعت با شنیدن این چیزها به فکر فرو رفت و گفت این چه می‌گوید؟ چطور فکر و ذهن مرا خوانده است؟ پیرمرد وقتی این‌ها را گفت وسایلش را جمع کرد و از مسجد خارج شد، امام جماعت چند لحظه به فکر فرو رفت و وقتی به خودش آمد دید پیرمرد رفته است، به مردم گفت به‌دنبال پیرمرد بروید و او را بیاورید، مردم هر چه دنبال او گشتند دیدند خبری نیست.

آیت‌الله مظفری تأکید کرد: بنابراین اولیای خدا در میان بندگان مخفی هستند، لذا نباید کسی را تحقیر کرد، زیرا نمی‌توان از روی ظاهر افراد در مورد آن‌ها قضاوت کرد.

نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری تصریح کرد: مورد دوم اینکه فرموده‌اند خداوند خشم و غضب خود را در گناهان مخفی کرده است، لذا هیچ گناهی را دست کم نگیرید، در روایت آمده همین گناهانی که آن‌ها را دست کم می‌گیریم، چه بسا همین گناهان بخشیده نخواهند شد.

وی یادآور شد: حاج‌آقا قرائتی (حفظه الله) مثال خوبی در این مورد زدند و فرمودند شما اگر سنگی پرتاب کنید و خدای نکرده به سر به کسی بخورد و سرش بشکند، بعد پشیمان شوید و بروید به دست و پای طرف مقابل بیفتید و از او عذرخواهی کنید، احتمال اینکه شما را ببخشد کم نیست، اما یک زمان شما یک سنگریزه برمی‌دارید و به صورت کسی می‌زنید، این فرد آسیبی نمی‌بیند و می‌پرسد چرا این کار را کردی؟ شما با حالت طلب‌کاری می‌گویید مگر چه شده است؟ این فرد هرگز شما را نمی‌بخشد.

امام جمعه قزوین اظهار کرد: گناهان انسان هم گاهی به ظاهر گناهان کوچکی هستند، اما اگر انسان با این دید به آن‌ها نگاه کند و بگوید اینکه چیزی نیست، چنین گناهی بخشودنی نیست، لذا فرموده‌اند به کوچکی گناه نگاه نکنید، به عظمت کسی نگاه کنید که در مقابلش معصیت می‌کنید، به ویژه اگر گناه ما حق‌الناس باشد، کار سخت‌تر می‌شود.

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین عنوان کرد: یک تاجر تهرانی به نجف‌اشرف مشرف شده و به زیارت امیرالمؤمنین (ع) رفته بود، در آن زمان مردم پول‌هایشان را در کیسه‌ای همراه خود نگه می‌داشتند و مانند امروز خبری از کارت‌های بانکی نبود، این تاجر هم کیسه پولی همراهش بود، در آنجا پول او را دزدیدند، این فرد بی‌پول و درمانده شده بود، آدم متشخصی بود و روی این را نداشت که بخواهد از دیگران کمک بگیرد.

وی بیان کرد: در شهر غریب دست‌خالی مانده بود، به امیرالمؤمنین (ع) متوسل شد و گفت آقا من زائر شما هستم، عنایتی بکنید تا آبرویم محفوظ بماند، شب را استراحت کرد، حضرت را به خواب دید، حضرت به او فرمود برو پولت را از آشیخ علی زاهد بگیر، وقتی از خواب بیدار شد پرس‌وجو کرد تا آشیخ علی زاهد را پیدا کند، متوجه شد این شیخ یکی از علما و صلحای بزرگ نجف است.

آیت‌الله مظفری خاطرنشان کرد: با خودش گفت اگر من نزد این شیخ بروم و خوابم را برایش تعریف کنم، حرفم را قبول نمی‌کند، آن روز را هر طور بود گذراند و مجدد به امیرالمؤمنین (ع) توسل کرد، شب دوم نیز حضرت به خوابش آمد و گفت دیشب گفتم برو پولت را از آشیخ علی زاهد بگیر، روز دوم هم این تاجر باز روی این را نداشت که سراغ شیخ برود، باز هم توسل کرد و شب سوم مجدد این خواب برایش تکرار شد.

نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری تأکید کرد: تاجر با خودش گفت این خواب سه شب برای من تکرار شده، باید به سراغ شیخ بروم، پرس‌وجو کنان به مسجدی که ایشان نماز می‌خواندند رفت، بعد از نماز پس از اینکه اطراف شیخ خلوت شد، خودش را به او معرفی کرد و ماجرا را شرح داد.

وی تصریح کرد: آشیخ علی زاهد به او گفت شما تشریف ببرید فردا بیایید، تاجر رفت و فردا آمد، فردا شیخ پس از نماز رو به جمعیت کرد و از حق‌الناس سخن گفت و فرمود مراقب باشید حق‌الناس بر گردنتان نیفتد، در قیامت حق‌الناس بخشیده نمی‌شود، بعد شروع به تعریف یک داستان از خودش کرد و گفت من 20 سال پیش به کاظمین برای زیارت امام کاظم (ع) و امام جواد (ع) رفتم، در آنجا کفشم خراب شد و نیاز به وصله داشت.

امام جمعه قزوین یادآور شد: با پرس‌وجو آدرس یک کفاشی را به من دادند، یک پیرمرد یهودی صاحب این کفاشی بود، کفشم را به او دادم و درست کرد، گفتم دستمزدت چقدر می‌شود؟ گفت فلان مبلغ. من یک مبلغی به او دادم، او هم گفت من پول خرد ندارم، برو فردا پول را بیاور.

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین اظهار کرد: من فردا پول را بردم که به این کفاش بدهم، دیدم کرکره مغازه‌اش پایین است، از همسایه‌اش پرسیدم این مغازه چه ساعتی باز می‌شود؟ گفت این پیرمرد دیشب از دنیا رفته است.

وی عنوان کرد: در این‌طور موارد اگر به کسی بدهی داریم، باید به دست ورثه او برسانیم، من دیگر به‌دنبال پیدا کردن ورثه نرفتم و پول را از زیر کرکره به داخل مغازه انداختم، این ماجرا گذشت، شب خوابیدم، خواب دیدم صحرای محشر است و مشغول حساب و کتاب من هستند، در مجموع بهشتی شدم، دو فرشته را مأمور کردند تا مرا به بهشت ببرند، به سمت بهشت حرکت کردیم، در میانه راه دیدم کسی که سرتاپا آتش است از روبرو به سمت من می‌آید، وقتی به من نزدیک شد گفت کجا می‌روی؟ گفتم به بهشت می‌روم، گفت مرا می‌شناسی؟ گفتم نه، گفت من همان پیرمرد یهودی هستم که کفشت را درست کردم و به من بدهکار بودی، پولت به دست من نرسید.

آیت‌الله مظفری بیان کرد: گفتم الان چکار می‌توانم کنم؟ گفت من اجازه نمی‌دهم به بهشت بروی، گفتم من که اینجا پولی ندارم به تو بدهم، گفت پول نمی‌خواهم، من سرتاپا آتشم، باید اجازه بدهی کف دستم را به سینه‌ات بزنم تا قدری از این آتش به تو منتقل شود، گفتم نه من طاقت ندارم، گفت پس باید اجازه بدهی حداقل نوک انگشتم را به سینه‌ات بزنم، قبول کردم، به محض اینکه انگشتش به سینه من خورد، من از شدت سوزشی که احساس کردم فریاد کشیدم و از خواب پریدم.

نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان کرد: وقتی از خواب بیدار شدم کاملا احساس سوختگی را حس کردم، پیراهنم را کنار زدم و دیدم جای سوختگی روی سینه‌ام است، بیست سال است که این زخم با من است و هنوز خوب نشده است.

وی تأکید کرد: بعد شیخ گفت این آقا تاجر تهرانی است و مدعی است کیف پول او را در شهر ما دزدیده‌اند، اگر دزد در میان شماست، این پول‌ها ارزشی ندارند، پول را به صاحبش برگردانید.

امام جمعه قزوین تصریح کرد: بعد از صحبت‌های شیخ، جمعیت پراکنده شدند، این تاجر هم می‌خواست برود، یک مرتبه شخصی او را به کناری کشید و گفت این کیسه پول شماست.

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین یادآور شد: سومین نکته اینکه خدای متعال رضایت خودش را در میان کارهای خوب و پسندیده مخفی کرده است، نباید هیچ کار خیری را دست کم گرفت، شاید خدا به خاطر همان کار خیر از شما راضی شود.

وی اظهار کرد: وقتی دارید از مسیری می‌روید و می‌بینید یک تکه شیشه یا میخی روی زمین افتاده است و ممکن است پای کسی را زخمی کند یا ماشین کسی را پنچر کند، این را بردارید و کنار بگذارید، شاید این کار شما را کسی نبیند، اما شما برای رضای خدا این کار را انجام دهید، این قبیل کارها چون خالصانه انجام می‌شود، از خیلی کارهای دیگر که به چشم دیگران می‌آید، در قیامت بیشتر به درد انسان می‌خورد.

آیت‌الله مظفری عنوان کرد: سعی کنید در انجام کارهای خیر از یکدیگر سبقت بگیرید، ان‌شاءالله خدای متعال به همه ما توفیق دهد به این روایت نورانی عمل کنیم، از خدای متعال درخواست می‌کنیم هر چقدر بر عمر ما می‌افزاید، بر علم، ایمان، معرفت و تقوای ما نیز بیفزاید.