🕌 #حضور_در_مساجد (۴۸) | آیتالله مظفری، نماینده ولیفقیه در استان و امام جمعه قزوین با حضور در مسجد امام حسین (ع) واقع در خیابان شیشهچی، ضمن اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء، بهمناسبت ایام شهادت امام جعفر صادق (ع) ایراد سخنرانی کرد.
آیتالله حسین مظفری در جمع نمازگزاران مسجد امام حسین (ع) خیابان شیشهچی، ضمن تسلیت ایام شهادت امام جعفر صادق (ع) اظهار کرد: وجود نازنین امام صادق (ع) شیخالائمه (ع) نامیده میشود و در میان ائمه (ع) بیشترین عمر را داشتهاند، حضرت در سن 65 سالگی به شهادت رسیدند.
وی ادامه داد: امام صادق (ع) این توفیق را پیدا کردند که 4 هزار نفر شاگرد را در طول دوران 34 ساله امامت خود تربیت کنند، افراد بسیاری از شهرهای دور و نزدیک خدمت آن حضرت میرسیدند و احکام و معارف دین را از آن امام بزرگوار میآموختند.
امام جمعه قزوین عنوان کرد: امام باقر (ع) در آخرین ساعات عمر شریفشان، فرزند بزرگوارشان امام صادق (ع) را مورد خطاب قرار داده و سفارش اصحابشان را به آن حضرت کردند، امام صادق (ع) به پدر بزرگوارشان عرضه کردند که پدرجان! فدای شما بشوم، کاری میکنم که اصحاب و شیعیان شما حتی اگر در دورترین مناطق باشند، احکام را بیاموزند.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین بیان کرد: کثرت شاگردان امام صادق (ع) سؤالی را در ذهن مؤمنین ایجاد کرده و میکند، با توجه به اینکه حکومت اسلامی و رهبری جامعه اسلامی حق مسلم ائمه (ع) بوده و همه آنها هم وظیفه داشتند این حق را احقاق و اجرا کنند، چرا امام صادق (ع) با وجود اینهمه یار و شاگرد قیام نکردند و حکومت را از دست بنیامیه و بنیعباس نگرفتند؟
وی خاطرنشان کرد: سدیر صیرفی میگوید یک بار این مطلب را خدمت امام صادق (ع) عرض کردم که چرا شما با وجود اینهمه شاگرد قیام نمیکنید؟ حضرت فرمود مگر من چند یار دارم؟ سدیر گفت صد هزار یار. حضرت فرمودند صد هزار یار؟ سدیر گفت بلکه 200 هزار یار، حضرت فرمودند 200 هزار یار؟ سدیر گفت بلکه 500 هزار یار، همینطور تعداد را بالا میبرد و در نهایت گفت نیمی از مسلمانان دلداده شما هستند و اگر اشاره کنید در رکابتان خواهند بود و شما را یاری خواهند کرد.
آیتالله مظفری تأکید کرد: امام صادق (ع) سکوت کردند، همراه با سدیر در حال خروج از مدینه بودند، تا اینکه به منطقهای در اطراف مدینه رسیدند، گله گوسفندی از آن اطراف حرکت میکرد، حضرت اشارهای به این گله کرده و فرمودند اگر من به اندازه این گله گوسفند یار داشتم، حتما قیام میکردم.
نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری تصریح کرد: سدیر میگوید گله گوسفندان را شمردم و دیدم 17 عدد هستند، امام صادق (ع) با این جمله میخواستند این را به سدیر بفهمانند که کثرت رفتوآمد شاگردان تو را فریب ندهد و گمان نکن همه اینها یاران فدایی من هستند، من حتی 17 یار واقعی مانند یاران اباعبدالله (ع) ندارم.
وی یادآور شد: یاران سیدالشهداء افراد کوچکی نبودند، آنها مثل ستارگانی بودند که در پرتو تابش خورشید سیدالشهداء (ع) قرار گرفتند، یکی از یاران حضرت یک غلام حبشی به نام جون بود، او پیرمردی بود که در گذشته غلام اباذر بود و اباذر او را به خاندان اهل بیت (ع) هدیه کرده بود.
امام جمعه قزوین اظهار کرد: جون سالها در خدمت اباعبدالله (ع) بود و در سفر مدینه به مکه و از مکه به کربلا نیز همراه حضرت بود، امام حسین (ع) در صبح عاشورا دیدند که این غلام حبشی سیاهپوست در حال تعمیر اسلحههاست، به او فرمود جون قرار نبود در این روزهای سختی هم کنار ما باشی و سختی ببینی، ما راضی به این گرفتار شدن تو نبودیم.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین عنوان کرد: جون دلش گرفت و عرض کرد یابن رسولالله! من در روزهای شادی کنار شما بودهام، راضی نباشید که در ایام گرفتاری شما را ترک کنم و از شما جدا شوم، البته من لیاقت ندارم در کنار شما باشم، رنگ پوست من سیاه است، چه بسا بدنم بوی نامطبوعی دارد، من کجا و علیاکبر (ع) کجا؟ گرچه بیلیاقتم اما شما خاندان کرم هستید، اجازه دهید در محضر شما باشم، حضرت هم به او اجازه دادند.
وی بیان کرد: وقتی جون به اذن اباعبدالله (ع) عازم میدان شد، حضرت همانطور که پشتسر علیاکبر (ع) گریه کردند، پشتسر او هم اشک ریخت و برای او دعا کرد و فرمود خدایا صورت او را سفید کن، بوی او را خوش کن و او را با پیغمبر و آل پیغمبر محشور کن.
آیتالله مظفری خاطرنشان کرد: به برکت همین دعای اباعبدالله (ع) چند روز بعد که بنیاسد آمدند تا شهدای کربلا را به خاک بسپارند، دیدند یکی از این شهدا روی سفیدی دارد و بوی عطر عجیبی از او به مشام میرسد.
نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری تأکید کرد: عابس یکی دیگر از یاران باوفای اباعبدالله (ع) در کربلا بود، عابث و شوزب دو یار دیرینه و دوست صمیمی بودند که از کوفه آمده بودند، در روز عاشورا عابس رو به شوزب کرد و گفت من دوست دارم تو پیش از من به میدان بروی و به شهادت برسی، او گفت چرا؟ عابس گفت من و تو حتما به شهادت میرسیم، اما امروز مولای ما اباعبدالله (ع) غمهای بسیاری خواهد دید، من مجرد به کربلا آمدهام و غم از دست دادن همسر و فرزندانم را نمیچشم، تو نزدیکترین دوست و رفیق من هستی، دوست دارم پیش از من به شهادت برسی تا غم از دست دادن تو را بچشم و اندک شباهتی به مولایم اباعبدالله (ع) پیدا کنم.
وی تصریح کرد: شخصی میگوید شنیده بودم امام حسین (ع) در شب عاشورا خطاب به اصحاب و اهل بیتشان فرمودهاند من اصحابی بهتر از شما و اهل بیتی مهربانتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم، این فرمایش حضرت برای من درست هضم نمیشد.
امام جمعه قزوین یادآور شد: این در ذهن من بود، یک شب در عالم رؤیا مشاهده کردم در صحرای کربلا هستم، در یکسو اباعبدالله (ع) و یارانشان و در سویی دیگر عمرسعد و یارانش قرار دارند، من با اشتیاق به سمت خیمه سیدالشهداء (ع) رفتم و به کاروان ایشان پیوستم، ساعاتی گذشت، وقت نماز ظهر شد، حضرت رو به من کرده و فرمودند جلو بایست تا ما نمازمان را بخوانیم.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین اظهار کرد: جلو ایستادم، حضرت نمازشان را شروع کردند، لحظاتی نگذشته بود که دیدم تیری از طرف دشمن به سمت اباعبدالله (ع) میآید، وقتی تیر نزدیک شد، من خودم را کنار کشیدم و تیر به سینه حضرت خورد، از خودم خیلی ناراحت شدم، چون قرار بود من سپر اباعبدالله (ع) شوم.
وی عنوان کرد: لحظاتی نگذشته بود که دیدم تیر دوم آمد، تیر دوم که نزدیک شد من باز هم بیاختیار خودم را کنار کشیدم، تیر به سینه اباعبدالله (ع) خورد، مرتبه سوم نیز این ماجرا تکرار شد و تیر سوم هم بر بدن امام حسین (ع) نشست، سپس اباعبدالله (ع) نگاهی به من کرده و با تبسم فرمودند من اهل بیتی مهربانتر از اهل بیت خودم و یارانی باوفاتر از یاران خودم سراغ ندارم.
آیتالله مظفری بیان کرد: ما در تاریخ میخوانیم که سعیدبنعبداللهحنفی وقتی که پیشروی سیدالشهداء (ع) ایستاد تا حضرت دو رکعت نماز خوف بخوانند، غیر از تیرهایی که با سپر گرفته بود، 13 تیر را با بدنش گرفت.
نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان کرد: وقتی حضرت سلام نماز را دادند، سعید بر زمین افتاد، اباعبدالله (ع) بلافاصله او را در آغوش گرفت و نوازش کرد، سعید چشمانش را باز کرد و عرضه داشت یابن رسولالله! آیا به عهدی که با شما بستم وفا کردم؟ حضرت فرمودند آری، تو همانگونه که اینجا پیشرویم ایستادی تا من نماز بخوانم، در بهشت هم پیشروی من حرکت خواهی کرد.
وی تأکید کرد: یاران اباعبدالله (ع) چنین یارانی بودند، لذا نباید تصور کنیم امام صادق (ع) شخصا آمادگی قیام کردن نداشتند، خیر اینگونه نبود، شرایط آن دوران اقتضای قیام نداشت و یاران پا به رکابی برای حضرت موجود نبودند.
امام جمعه قزوین تصریح کرد: ممکن است اکنون نیز همین تصور در خصوص امام زمان (عج) در ذهن کسی باشد که چرا با وجود اینهمه مؤمنین و شیعیان، حضرت قیام نمیکنند؟ آیا همه ما میتوانیم تا لحظه آخر پا به رکاب امام زمانمان باشیم؟ آیا حاضریم از هستی خودمان برای یاری امام زمانمان بگذریم؟
نماینده ولیفقیه در استان قزوین یادآور شد: در روایات داریم امام زمان (عج) 313 یار مخصوص دارند، هنوز 313 یار ویژهای که امام زمان (عج) نیاز دارند فراهم نشده است، غیر از آنها در حلقات دیگر افراد بیشتری باید در اطراف حضرت باشند تا وقتی امام زمان (عج) قیام کرد ایشان را یاری کنند.
وی اظهار کرد: یکی دیگر از دلایل عدم قیام امام صادق (ع) این بود که حضرت نیازی به تکرار عاشورا نمیدیدند، همان یک عاشورا کافی است که تا قیامت راه حق و باطل را به مردم بیاموزد، لذا امام صادق (ع) تمام همتشان را بر این گذاشتند که همان عاشورای جد غریبشان اباعبدالله (ع) را احیا کنند و بسیار در برپایی مجالس عزای سیدالشهداء (ع) اهتمام داشتند.
آیتالله مظفری عنوان کرد: امام صادق (ع) در منا بودند، شخصی خدمت حضرت رسید و عرض کرد اگر اجازه دهید میخواهم برایتان شعر بخوانم، حضرت فرمودند اینجا جای شعر خواندن نیست، عرض کرد یابن رسولالله! میخواهم در عزای جدتان سیدالشهداء (ع) بخوانم، حضرت به محض اینکه این را شنید فرمود صبر کن، سپس خیمهای برپا کردند، اهل بیتشان را جمع کردند و در خیمه نشستند و به شاعر گفتند حالا بخوان.
نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری بیان کرد: این گریهها و اشکها بر اباعبدالله (ع) کارهای بزرگی میکنند، تا آنجا که انبیاء و اولیای الهی در طول تاریخ با گریه بر سیدالشهداء (ع) به خدا نزدیک میشدند.
وی خاطرنشان کرد: زکریای پیغمبر یکی از کسانی بود که با گریه بر سیدالشهداء (ع) به مقاماتی رسید، وقتی روضه بر اباعبدالله (ع) را برای جناب زکریا خواندند، ایشان از خدا درخواست کرد که خدایا دوست دارم فرزندی به من عنایت کنی که شباهتهایی به فرزند پیامبر آخرالزمان داشته باشد و در زمان من به شهادت برسد تا من هم شباهتی به پیامبر آخرالزمان پیدا کنم و ذرهای از غم او را بچشم.
امام جمعه قزوین تأکید کرد: خدای متعال هم درخواستش را اجابت کرده و یحیی را در سن پیری به جناب زکریا عنایت کرد، یحیی شباهتهایی به اباعبدالله (ع) داشت و در زمان پدر به شهادت رسید و سرش را از بدنش جدا کردند.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین تصریح کرد: وقتی تقدیر اینگونه شد که حضرت ابراهیم (ع) نتوانست فرزندش اسماعیل (ع) را ذبح کند و تأسف خورد که خدایا چرا من نتوانستم ثواب بالاترین مصیبتها را در راه تو بچشم، خدای متعال فرمود ابراهیم خودت را بیشتر دوست داری یا پیغمبر آخرالزمان را؟ ابراهیم (ع) عرض کرد پیغمبر آخرالزمان را بیشتر دوست دارم، چون تو او را بیشتر دوست داری، خداوند فرمود فرزند آن پیغمبر را بیشتر دوست داری، یا فرزند خودت را؟ ابراهیم (ع) عرض کرد فرزند پیامبر آخرالزمان را بیشتر دوست دارم، چون تو او را بیشتر دوست داری.
وی یادآور شد: خداوند فرمود اگر تو به فرمان من سر فرزندت را از تن جدا کنی، مصیبت بالاتری است یا عدهای به ظلم و ستم سر فرزند پیامبر آخرالزمان را از بدن جدا کنند؟ ابراهیم (ع) عرض کرد قطعا او مصیبت بالاتری است، در اینجا خدا روضه اباعبدالله (ع) را برای ابراهیم خلیل (ع) خواند و فرمود پس بدان روزی خواهد آمد که گروهی از امت پیغمبر آخرالزمان فرزند او را دوره میکنند و با ظلم و ستم او را به شهادت میرسانند و سر از بدنش جدا میکنند.
آیتالله مظفری اظهار کرد: در اینجا دل ابراهیم (ع) آتش گرفت و خدای متعال به او وحی کرد که بالاتر از اجر و پاداشی که میخواستی در مصیبت فرزندت اسماعیل (ع) ببری، از اشک بر سیدالشهداء (ع) به تو دادم؛ بنابراین باید قدر این اشکها را بدانیم.